عشق به خوشنویسی از کودکی
- عشق به خوشنویسی از کودکی
«زهرا کمالیاقدم» یکی از این زنان است که سالهاست آموزشگاه خود را مدیریت میکند و نقشها و خطوط برآمده از حس و عشق و خلاقیت را خلق میکند و به هنرآموزانش میآموزد. او آنچه را حاصل تلاش و خلاقیت است و در قابهای کوچک و بزرگ جا خوش میکند، در نمایشگاههای مختلف در استان و کشور و خارج از کشور به نمایش میگذارد. به این بهانه لحظاتی پای صحبتهای وی نشستیم که در ادامه با هم میخوانیم.
- چطور با دنیای هنر انس گرفتید؟
امروزم حاصل رویای روزهای کودکیام است. همیشه رویاپردازی میکردم و آنچه را امروز محقق شده برای خود مرور میکردم. 8ساله که بودم علاقه خیلی زیادی به خوشنویسی و نوشتن داشتم و همیشه ذوقزده کتابهای فارسی، قسمت خوشنویسی خودم و خواهر و دوستانم را با اشتیاق تمام مینوشتم و این سبک زندگی در من شکل گرفت که هنر، بخش جدانشدنی از جسم و روحم است. وقتی به 13سالگی رسیدم، یکی از معلمهای باذوق هنر که زیبانویسی و استمرار در تمریناتم را با قلم دیده بود، از مادرم دعوت کرد تا در این باره او را راهنمایی کند و مرا در مسیری درست سوق دهد. من جدا از مدرسه در کلاسهای آزاد آموزش دیدم و به عبارتی استعدادم کشف شد و در همین مسیر در حمایت پدر و مادر قرار گرفتم. کانون فاطمه زهرا(س) و انجمن خوشنویسان تمام دنیای من شد. با استاد غازی آشنا شدم و او با پشتکار تمام با من کار کرد و من هم که تازه خود را پیدا کرده بودم، بیصبرانه در تلاش برای آموختن و نوشتن بودم. در چندین سال با استاد منوری و استاد آقانوری و استاد خلج برای آموزش سبکهای مختلف دیگر کار کردم و سعی کردم تمام آنچه را نیاز بود بیاموزم.
- عشق خدمت و آموزش هم داشتید؟
بله خیلی دوست داشتم که بیاموزم و به دیگران آموزش بدهم. به کمک مادر و حمایتهای خانم غازی در 18سالگی در کانون مشغول به آموزش شدم. در همان دوران نیز به خوشنویسی خود ادامه دادم و آموختن را رها نکردم و از محضر اساتید زیادی بهرهمند شدم. با سفارش استادم در کانونهای مختلف از جمله بنیاد شهید کرج و کمیته امداد کرج و همچنین کانون شهید فهمیده و کانون کوثر ولایت مشغول به کار شدم. تمام لحظات و روزهایم آموزش شد. آنقدر از آموزش دادن لذت میبردم که به فکرم رسید در مناطق محروم کرج نیز دست به کار شوم و به کودکان و نوجوانانی که استطاعت مالی هم ندارند، هنر خوشنویسی را بیاموزانم. روزهای تکرارنشدنی که تا همیشه از کارهای ماندگار و قابل ستایش برایم محسوب میشود و به خود و انرژیهای مثبتی که صرف این حوزه کردم میبالم. تمام تابستانهایم در پایگاههای مساجد سپری میشد. خط و نقاشی آموزش میدادم و روزی را به یاد ندارم که به خاطر این عشق به توسعه هنر در ساعات مناسبی غذا خورده باشم. زمان استراحت خود را خط مینوشتم تا اینکه علاوه بر کانونها، آموزش در مدارس غیرانتفاعی را نیز آغاز کردم. پسانداز میکردم و تلاشم را مضاعف، زیرا هنوز به رویای کودکیام نرسیده بودم.
- چه شد که به رویای کودکیتان رسیدید؟
فضای کاری در آموزشگاهی برای خود مهیا کردم. یک کلاس شد قالب همه آن عشقی که در ذهنم بود. فقط به تعداد 4 صندلی ظرفیت داشت و خودم بیرون در مینشستم و سیاهمشق هنرجویان را چک و مشقهایشان را اصلاح میکردم. هیچگاه از خاطر نمیبرم روزی را که یکی از هنرجویان از ته دل گفت که «خانم کمالی کی میشود شما یک جای بزرگ بگیرید تا ما راحت راه برویم». آن روز خداوند صدای هنرمندم را شنید و پس از مدت کوتاهی شرایطی فراهم شد که توانستم آموزشگاه بزنم و بعد گالری در کنار آن و بعد اتفاقهای بزرگ برایم افتاد.
فکر میکنید چه گزینهای باعث پیشرفت و موفقیت شما شد؟
بیشک زندگی من که از تلاش مستمر بود، نتیجه شناخت استعداد و حمایتهای خانواده و تلاشهای شبانهروزیام بود که ذرهذره کار کردم و روی هم انباشته شد و در نهایت تبدیل به گالری خودم شد.
- از فعالیتهای نمایشگاهی بگویید.
از 3 سال گذشته تاکنون 10 نمایشگاه گروهی در ترکیه، باکو و مالزی، 2 نمایشگاه در شهر رم ایتالیا و فرانسه و بیش از 45 نمایشگاه گروهی در گالری مه و ماهی کرج برگزار شده است. به تمامی شرکتکنندگان گواهینامههای همان کشور و دوزبانه گالری مه و ماهی داده شده است. 3 اثر نقاشیخطم در کالیفرنیا به عنوان برگزیدههای نمایشگاه معرفی شد و همچنین حکم طلا از ایتالیا، فرانسه، مالزی و باکو را کسب کردم.
- از هیچ ارگان دولتی کمک خواستهاید؟
خیر، من از کودکی آموختهام که باید روی پای خود بایستم و در تلاش برای طی پلههای ترقی یکییکی و با پشتکار و صلابت برای رسیدن به نتیجه مطلوب بکوشم. بنابراین از هیچ ارگان یا فرد خاصی برای سرمایهگذاری کمک نخواستهام و تنها تمرکز کردم، کار کردم و پسانداز کردم.
- چه خصیصهای در این سالها شما را به ادامه مسیر دلگرم کرد؟
من به این ایمان دارم که وقتی دستان خود را به دست خدا بدهی، توکل کنی و نیتی خیر پسزمینه اندیشهات باشد، بیشک خدا تو را جایی میبرد که لایقش هستی و صلاحت در همین نوع بودن است. در رویای کودکی همیشه هنر را در کنار انتشارش و بالندگی به ایرانی بودنم میدیدم. از خداخواستم که یاریام کند تا زمینه این انتشار در تمام دنیا را برایم مهیا کند و امروز با هنرم تمام دنیا را میگردم و به ایرانی بودن خود افتخار میکنم. از اینکه به عنوان یک زن محکم و استوار کوشیدم و شرایط مطرح کردن هنرم و آثار هنرمندان در کشورهای بسیاری را زمینهسازی کردم تا هنر ایرانی را به رخ همگان بکشم، احساس رضایت میکنم. چون به این باور رسیدم که خدایی که من دارم محافظ من و مدافع خواستههای من است و خواهد بود. با داشتن او از هیچچیزی نمیترسم و او دلیل اعتماد به نفسی قوی در من است.
- این همه تلاش و کار خدشهای به زندگی مشترک شما وارد نمیکند؟
خیر، همراستا و همپوشان هم هستند. حاصل 21 سال زندگی مشترک من دختر 18سالهای است که در تمام مراحل همراه و همکار خوبی برایم است و همسری که ساعات خالی نبود من را پر کرده و انگیزه پیشرفت مرا تقویت کرده و حامی و همراهم بوده. همچنین پدر و مادری که همیشه در همه حال دعای خیرشان بدرقه راهم بوده و هست که اگر این عزیزان نبودند، شاید در مسیر پیشرفت من خللی پیش میآمد.
- جسارت امتحان کردن
مسیر رسیدن و موفقیت برای هرکس متفاوت و کوتاه و بلند است، زیرا هر فردی توان و اعتماد به نفس و شرایط خود را دارد، اما گزینههای پراولویت خواستن و حرکت و توکل و تعهد است. بسیاری از جوانان امروزی با نشستن بر طبل ناامیدی میکوبند و حتی جسارت امتحان کردن را از خود میگیرند، به هر حال زندگی حاصل آزمون و خطاهایی است که طی مسیر صورت گرفته و نتیجه موفقیتی است که در همین عبور کردنها و تجربه کردنها حاصلمیشود.